جاده ساحلی

می‌نوشت: پر مرغان صداقت آبی است.

جاده ساحلی

می‌نوشت: پر مرغان صداقت آبی است.

برای یاسر


دم دمای غروب بود. خنکای هوا و بوی اذان همه جا را گرفته بود. داشتیم حاضر می شدیم برای افطاری خاله طاهره. من جلوی آیینه قدی چهار زانو زده بودم٬ سرگرم خودم و وسایل آرایشم بودم. مرتضی چند قدمی من نشسته بود و پیراهنش را اتو می زد. کوروش توی اتاق پشتی لباس عوض می کرد. و یاسر پای کامپیوتر مشغول سرک کشیدن توی music folder مرتضی بود. آهنگ ها پشت سر هم next می شدند تا رسید به گیتار فرامرز اصلانی ...


روزهای بهانه و تشویش

روزگار ترانه و اندوه

...


شوری که سوار بر موج صدا شده بود از speaker بلند شد، یاسر را فرا گرفت، از من و مرتضی گذشت، و به کوروش رسید. چیزی بین ما جریان پیدا کرد که سیالش صدا بود. شاید بشود گفت دری بود به فضایی یگانه که به روی ما چهار تن از چهار دنیای متفاوت باز شده بود.


نظرات 3 + ارسال نظر
پدرام شنبه 25 دی‌ماه سال 1389 ساعت 02:09 ق.ظ http://WWW.MAZANDCLIMBER.BLOGFA.COM

سلام
وب لاگ بسیار خوبی داری
موفق و شاد باشی همیشه
خوشحال میشم از وب من بازدید کنی و نظرت رو بگی

عارف دوشنبه 27 دی‌ماه سال 1389 ساعت 11:06 ب.ظ http://www.aref1359.blogfa.com/

http://www.aref1359.blogfa.com/

موسا یکشنبه 24 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 12:10 ق.ظ http://dirya.blogsky.com/

خواندم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد